من یک معذرت خواهی به تو بدهکارم!
برای تمام نداشته ها و نا بلدی هایم...
راستش باید من را ببخشی که بلد نیستم مثل معشوقه های امروزی باشم...
بلد نیستم که کدام رنگ را با کدام رنگ دیگر میتوان ست کرد یا کدام آرایشگاه تهران، کار شینیون و رنگ موهایش بهتر از بقیه است!
من را ببخش اگر آدرس باشگاه های تناسب اندام را بلد نیستم یا دستم به پختن بیف استراگنف با سس فلان نمی رود.
من را ببخش اگر که مارک های معروف را نمیشناسم یا بلد نیستم فلان کراوات با آن کت و شلوار تناسب دارد.
ببخش اگر که اهل شکلاتهای خارجی نیستم یا برای صبحانه ها نوتلا نمی خورم...
ببخش اگر که خواننده های خارجی را نمیشناسم یا بلد نیستم با آهنگ خاصی تانگو برقصم!
من را ببخش!
اما راستش را بخواهی من بلدم کتابخانه ات را با عشق مرتب کنم.
یا بلدم که مانتو و روسری ها و تمام مایحتاجم را از حراجی ها بخرم و با خودم شرط کنم که تمامشان یا رنگی باشند یا گل گلی...
ببخش اگر که به جای بیف استراگنفی که بلد نیستم، میتوانم چله تابستان توی ظرف های سفالی، آب دوغ خیار مهمانت کنم یا برای ظهرهای جمعه با گوشت نذری ای که همسایه آورده است، آبگوشت بار بذارم.
ببخش اگر صبحانه ها گردو با پنیر لیقوان را به هر چه شکلات و صبحانه خارجی است ترجیح میدهم.
من برای زمستانها شال گردنی میبافم که مهمان گردنت باشم.
وبا چای هل دار و دارچین منتظرت میمانم تا آخرین شعرم را، شعری از زنی که شبیه معشوقه های امروزی نیست را برایت زمزمه کنم.